دعوت مهمان
امروز عمه مامان زنگ زده بود و كلي مامان باهاش حرف زد و بعدش اومدي گفتي گوشي رو بده من با عمه طلعت حرف بزنم، الهي من فدات بشم كلي با عمه حال و احوال كردي و بعدم گفتي عمه جون تشريف بياريد كيلان من خوشحال ميشم بياين، بياين براتون كباب و بلال درست كنم ، عمه طلعتم كلي قربون صدقت رفت، فداي مهمون نوازيت بشم ، فداي حرف زدنت بشم ، اينهفته هم كه مامان فرخ اينا باهامون اومدن كيلان دايي ميخواست نياد پنج شنبه زنگ زدي به دايي محمدامين گفتي خيلي ناراحتم كه نيومدي پاشو بيا، دايي هم طاقت نياورده بود و آخر شب اومد كيلان وقتي رسيد ديگه خواب بودي، صبح كه پاشدي گفتي دايي نيومده گفتم نه نيومد ، گفتي متاسفم من دلم ميخواست بياد كه يهو دايي پشتت ظاهر شد و از خ...