اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

بازم واکسن

امروز واکسن آنفولانزای پسرم رو زدیم که طبق معمول کلی گریه کرد و هرچی بزرگتر هم میشه نگهداشتنش برای تزریق سخت تر میشه .خلاصه بابا محمد و خانم قنبری با تمام نیرو دست پسرم رو نگه داشتن تا آقای دکتر واکسن رو تزریق کردند . امیدوارم پسرم همیشه سالم و سلامت باشی و واکسن هم برای پیشگیری از بعضی بیماریهاست .امروز قرار بود مامان مونا و بابا محمد هم واکسن بزنن که بابا محمد بدلیل شلوغی مطب و بی قراری پسرمون منصرف شد مامان مونا هم به دلیل ........................................... دلیلشو وقتی خیلی خیلی بزرگ شدی بهت میگم حالا ندونی بهتره .            
19 مهر 1394

واکسن آنفولانزا - اولین دوره

امروز که برای ویزیت ماهانه رفتیم پیش آقای دکتر فخرایی گفت بهتره که واکسن آنفولانزای فصلی بزنی من و بابا بعد از کلی دودل بودن آخر تصمیم گرفتیم که برات واکسن بزنیم به محض اینکه سرنگو توی دست آقا دکتر دیدی ترسیدی تامن اومدم دستتو از آستین لباست در بیارم سریع دستتو کردی تو آستینت کردی نمیدونم چرا ترسیدی شاید چون چند روز پیش رفته بودیم آزمایشگاه تا برای چکاپ آزمایش خون بدی اونجا سرنگ رو دیده بودی بالاخره تو بغلم نگهت داشتم و آقادکترم واکسن رو تزریق کرد تو هم فقط یه کوچولو گریه کردی به محض اینکه بابا محمد یه تیکه پنبه بهت داد آروم شدی بعدم اومدیم تو ماشین تا خونه مامان فرخ خوابیدی اونجاهم سرحال بودی و کلی بازی کردی خوشبختانه این واکسن تب نداشت . ...
28 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد