اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

دعوت مهمان

1399/4/14 19:58
نویسنده : ماماني
124 بازدید
اشتراک گذاری

امروز عمه مامان زنگ زده بود و كلي مامان باهاش حرف زد و بعدش اومدي گفتي گوشي رو بده من با عمه طلعت حرف بزنم، الهي من فدات بشم كلي با عمه حال و احوال كردي و بعدم گفتي عمه جون تشريف بياريد كيلان من خوشحال ميشم بياين، بياين براتون كباب و بلال درست كنم ، عمه طلعتم كلي قربون صدقت رفت،

فداي مهمون نوازيت بشم ، فداي حرف زدنت بشم ،

اينهفته هم كه مامان فرخ اينا باهامون اومدن كيلان دايي ميخواست نياد پنج شنبه زنگ زدي به دايي محمدامين گفتي خيلي ناراحتم كه نيومدي پاشو بيا، دايي هم طاقت نياورده بود و آخر شب اومد كيلان وقتي رسيد ديگه خواب بودي، صبح كه پاشدي گفتي دايي نيومده گفتم نه نيومد ، گفتي متاسفم من دلم ميخواست بياد كه يهو دايي پشتت ظاهر شد و از خوشحالي پريدي بغلش و گفتي دايي جونم ممنون كه اومدي خيلي خوشحالم،

پسر عزيز مهربون و مهمان نوازم اميدوارم هميشه سلامت باشي،

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد