اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

تولد ٥ سالگي قندعسل

پسرم عزيزمون، زيباترين ، قوي ترين، مهربان ترين تولد ٥ سالگيت مبارك . اميد زندگي ما از خدا سلامتي و موفقيتت رو خواهانيم، 😘😘😘😘😘❤️❤️❤️❤️ امسال يه تولد كوچولو باتفاق خانواده مادري و پدريت برات گرفتيم كه خاله ليلا و آوا سرزده اومدن و كلي سوپرايز شديم و خوشحال شديم دو روز بعد از جشن تولدت هم عمه طلعت تماس گرفتن كه شام بيان خونمون و اونا هم زحمت كشيده بودن برات كيك و بادكنك و شمع و فشفشه و كادو گرفته بودن كه واقعا سوپرايز عالي اي بود ...
20 شهريور 1397

تولد ٣ سالگي

پسر قشنگم ٣ ساله شد.سه ساله كه با هم هستيم در كنار هم.يه خانواده سه نفره كه هميشه با هم ديگه خوش و خوشحال و خندانيم.پسر قشنگم سومين سال زندگيت مبارك.اميدوارم ساليان سال سالم و شاد باشي و من و بابا محمد از تك تك لحظه هاي با تو لذت ببريم و تو هم در كنار ما بهت خوش بگذره.پسرم ،عزيزم.قشنگم عاشقتيم ...
18 شهريور 1395

دومين جشن تولد سه سالگي

امروز دومين تولد سه سالگيت رو تو خونه جشن گرفتيم.از صبح مامان و بابا كلي كار كردن از تميز كردن خونه گرفته تا تزئينات بعدم بابا محمد حمامت كرد و مامانم خوابوندت كه براي شب سرحال باشي.مهمونا ساعت ٦ اومدن و بعد از مراسم شمع فوت كردن و كادو باز كردن و يه كمي بزن و برقص .همه براي شام رفتيم رستوران اركيده.همه چي خيلي خوب و عالي بود و مهموني به خوبي برگزار شد. كادوهاي پسر گلم: مامان وبابا: يه مهر به اسم اميرعلي،يه ماشين مامان فرخ و بابا عباس:هليكوپتر،كتوني آديداس عزيز فريده:٢٠٠ تومان عمه مريم:١٥٠ تومان خاله شيما:سويشرت و شلوار آديداس دايي محمدامين: شن جادويي عمو مسعود و زنعمو ساناز:دستبند خاله مريم:ماشين ...
18 شهريور 1395

تولد سه سالگي مهد كودك

براي اينكه پسرمون از مهدكودك بيشتر خوشش بياد و جذبش بشه.با النار جون هماهنگ كرديم كه تو مهدكودك براي عسل مامان و بابا تولد بگيريم.خلاصه يك هفته مامان مشغول تهيه و تدارك بود.عزيز مامان و بابا چون كارتن پانداي كونفوكار رو دوست داشت يه كيك تصويري از پاندا و دوستاش براش سفارش داديم.روز تولد هم كه الناز جون و محيا جون اطاق تولد رو آماده كردن و تزئين كرده بودن.عمو اعتمادي هم براي اجراي موسيقي اومده بود .همه بچه هاي مهدكودك هم بودن.البته خيلي پسر گل ما استقبال نكرد و مدام ميرفت با وسائل بازي play house بازي ميكرد و عكاس و فيلمبردارم دنبالش ميرفتن تا شكار لحظه ها كنن.در كل خوب بود و با خوردن كيك و باز كردن كادوها جشن تموم شد.بعدم با مامان فرخ و عزيز...
8 شهريور 1395

تولد بابا محمد

امشب تولد بابا محمد بود .چون مامان حالش خیلی بد بود ازصبح خونه مامان فرخ بودیم . خاله شیما از نزدیک محل کارش یه کیک خوشمزه گرفت و مامان فرخم یه شام عالی درست کرد و بابا با عباس و دایی محمد تولد بابا رو جشن گرفتیم . بابا محمد انشالا همیشه سالم و سلامت وخندان سایت بالای سر ما باشه . عاشقتیم .   ...
5 اسفند 1394

تولدت دو سالگی پسرم

میلاد تو شیرین ترین  بهانه ایست که میتوان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست . میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم. تولد امسال پسرم هم به خوبی برگزار شد و به پسرم کلی خوش گذشت و چون علاقه به باب اسفنجی داشت کیک و یه سری تزینات به شکل باب اسفنجی بود .  کادوهای پسرم : مامان مونا و بابا محمد : جاز اسباب بازی و آویز اسم امیرعلی  مامان فرخ و بابا عباس : هلیکوپتر  خاله شیما و دایی محمد امین : آویز شکل ماشین فولکس عمه مریم و امیرعلی و آرمان و آرمین : سه چرخه عزیز فریده :میز نقاشی عمو مسعود و زن عمو ساناز: بل...
18 شهريور 1394

تولد آرمین گلی

امروز تولد آرمین بود مامان مونا زنگ زد به عمه که بریم خونشون البته حرفی از تولد نشده بود ولی وقتی رفتیم عمه یه کیک خوشگل گرفته بود و با آرمان و آرمین شمعها رو فوت کردی و عکس انداختی و کلی بازی کردی و آرمینم یادگاری بهت یه ماشین هدیه داد و بعد از خوردن شام اومدیم خونه .امیدوارم  با آرمان و آرمین در آینده مثل سه تا برادر باشید و همیشه هوای همدیگر رو داشته باشید.قسمت خوب امروز هم این بود که مامان موناو بابا محمد برای سفر بلغارستان اقدامات اولیه رو انجام دادن . ...
13 مرداد 1394

تولد مامان مونا

روز تولد مامان مونا بابامحمد با یه دسته گل خیلی خوشگل و دو تا عطر مورد علاقه مامان موناکه یکی از طرف خودش بود و یکی از هم از طرف پسر گلم و یک کتونی آدیداس اومد خونه بعد از تبریک و روبوسی و باز کردن کادوها و سوپرایز شدن مامان مونا با هم نهار خوردیم بعد هم مامان مونا باید میرفت دکتر و با زندایی مینا هم قرار داشت که اول با هم بریم خیاطی بعد هم برای خرید پارچه بریم تجریش بعد از تموم شدن کارها به اصرار مامان مونا رفتیم دنبال امیرسامان و سه تایی اومدیم خونه .کلی با دیدن امیرسامان خوشحال شدی و ذوق کردی و باهم بازی کردین . مامان فرخ و بابا عباس و خاله شیما و دایی محمد امین هم برای شام اومدن خونمون و تولد مامان مونا رو جشن گرفتیم و مامان مونا صاحب کا...
20 خرداد 1394

تولد خاله شیما

امروز تولد خاله شیما بود مامان فرخ زنگ زد که سر راه از قنادی ناتالی کیک بخریم و برای شام بریم خونشون .وقتی رفتیم قنادی دیدیم یه یخچال کیک های خوشگل با مدلها و طرحهای مختلف گذاشته بودند .خاله شیما امسال یه کیک خیلی خوشگل و بامزه نصیبش شد که با کیکهای ساده هر سالش فرق کرد.و اما................ بابا محمد احساس کرده بود وقتی شما کنار یخچال ایستاده بودی صدای دگمه خاموش و روشن یخچال اومد و شک کرده بود جریان رو به فروشنده گفتیم و کاشف به عمل اومد که جنابعالی یخچال رو خاموش کرده بودید خدا رو شکر بابا محمد فهمیده بود وگرنه تمام کیک بستنیها خراب میشدن با اینکه کارت خیلی بد بود ولی من و بابا محمد کلی خندیدیم .چون پسرم خیلی کوچیکه میشه اسم این کارشو گ...
14 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد