اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

يه روز پر استرس

از مهد كودك اومدي خونه حالت كاملا خوب بود و كلي با هم بازي كرديم ولي يه دفعه تب كردي اونم چه تب بالايي سريع بهت استامينيفن دادم و پاشوره كردمتو طبق روال هميشه كه تب ميكني و من احتمال رودل كردن رو ميدم بهت يه ليوانم چهارگل دادم شب تا صبح رو راحت خوابيدي البته شما و بابا محمد راحت خوابيديد مامان مونا تا صبح بيدار موند از ترس اينكه مبادا تو خواب تب كني و مامان خواب باشه متوجه نشه خلاصه فرداي اونروز هم نذاشتم مهد بري كه مبادا اونجا تب نكني موندي خونه استراحت كني بماند كه استراحت كه نكردي هيچ كلي هم آتيش سوزوندي . بابا محمدم نهار اومد خونه و بعدشم سه ساعت سه نفري خوابيديم همه چي خيلي خوب داشت پيش ميرفت و شما و بابامحمد با هم حموم رفتي...
20 آذر 1397

قند و نبات خونه

امروز با اين نقاشي كه كشيدي كلي مامان و بابا رو ذوق زده كردي آفرين بهترين من وقتي عزيزكم بهم ميگي مامان مونا جون الهي قربونت برم ، يا بهم ميگي فدات بشم. يا ميگي كپل من ،و خيلي چيزاي ديگه تو دلم قنج ميره اين جمله تو دلم قنج ميره رو بايد حس كرد و تجربه كرد الهي مادر قنج رفتن تو دلت رو بارها و بارها حس كني تجربه كني لمس كني يه روزي ميرسه كه من مطمئنم تو من و بابا محمد رو سرافراز ميكني و باعث افتخار ميشي اونروز دير نيست 🙏🙏🙏🙏🙏 ...
16 آبان 1397

خدا رو شكر

پسر عزيزم ديگه كم كم داره كلاسهاي گفتار درمانيت جواب ميده و شروع كردي به كلمه گفتن و تقريبا هر چيزي كه ميشنوي و تكرار ميكني و رنگها رو هم بلد شدي.خدا رو هزاران مرتبه شكر.خيال منم راحت شد و يك كمي اعصابم اومده سرجاش.اميرعلي نميدونم وقتي اين پست رو داري ميخوني چند سالت باشه ولي پسر گلم هيچ چيز و هيچ كاري به اندازه پدر و مادر شدن سخت و پرمسئوليت ولي در عين حال لذت بخش تر نيست.پسرم من و بابا محمد عاشقتيم تمام دنيا رو زير پات ميريزيم تا از زميني بودنت لذت ببري. عطیه جون مربی ...
16 خرداد 1396

مهمان گل خانه ما

این روزها دارم به این فکر میکنم که تو پسرگلم مهمانی در خانه ام هستی و روزی از کنارم میری. روزها با سرعت عجیبی میگذرد و تو به زودی از من جدا میشی . به خودم میگم : کدوم مهمتره ؟ نظم خونه یا اینکه تو به خوبی از من یاد کنی ؟ کدوم مهمتره ؟خونه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت تو ؟ چون میدونم تو مهمان خانه منی پس اولویتم رو تغییر میدم و بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و توست. شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام و طبعآ مجموعه کمی از قوانین مهم رو انتخاب میکنم و خودم رو ملزم به اجرای اونها میدونم و مابقی چیزها رو بدون هیچ قید و شرطی رها میکنم. از عصبی شدن وداد و فریاد زدن کم میکنم تا به آرامش برسم .از وسواس هام میگذرم و به خانه...
21 بهمن 1393

بهترین هدیه خدا

امروز 15ماه از روزی که تو به زندگی من و بابامحمد پاگذاشتی میگذره 15 ماه با همه سختیها و خوشیهاش گذشت و همین جور روزها میان و میرن و تو جلوی چشمهای من بزرگ و بزرگتر میشی و دغدغه و نگرانیهای من بیشتر که آینده چی میخواد بشه ؟ یک دنیا فکر تو سرمه که من میتونم مامان خوبی باشم؟میتونم تو رو خوب تربیت کنم؟ و .................................... امیرعلی من همه تلاشمو برای خوب بزرگ کردن تو میکنم تو بعد از بابا محمد قشنگترین هدیه خدا به منی امیدوارم وقتی بزرگ شدی و مرد شدی فقط و فقط قدر شناس باشی و با خوب بودنت باعث افتخار من و بابا محمد بشی.   ...
18 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد