اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

هندوانه خوري

كلاس شنا براي پسر عزيزمون يكي از بهترين و لذت بخش ترين تفريحاتش هست.سانس كلاس از ساعت ١١:٣٠ تا ١٢:٣٠ هست كه آقاي اميرعلي خان تو سانس خودش اول ميره تو استخر و نيم ساعت بازي تقريبا انجام تمرينات به صورت نصفه و نيمه بعدم كه از آب بيرون مياد و ميره سراغ ميوه خوردن كه ميوه مورد علاقه اميرعلي هندوانس.بعد از هندوانه خوري تقريبا ديگه سانس كلاس تموم ميشه براي همين پسر قشنگمون يه سانس ديگه رو تو آب ميمونه و حسابي بازي ميكنه .انقدر خسته ميشه كه مسير خونه تا ماشين رو ميخوابه و چون به خاطر اينكه پنج شنبه ها معمولا همه از محل كارشون زودتر تعطيل ميشن ما تو ترافيك زياد ميمونيم و تو اين فاصله پسر عزيزمون استراحت ميكنه و قواي جسماني كسب ميكنه.حالا بيچاره ماما...
2 تير 1396

نمیدونم خوبه یا بد

امروز تو کلاس شنای پسرم یه اتفاق خیلی بد افتاد که شدیدا مامان مونا رو هم عصبی کرد و هم به فکر فرو برد امروز برای شازده کوچولوم میوه برده بودم که وقتی از آب میاد بیرون بخوره که پسر مهربون و گلم تا ظرف میوه رو دادم دستش شروع کرد به تمام دوستاشو ماماناشون تعارف کردن و هر کسی هم که بر نمیداشت به زورمیداد دستش مامان مونا همیشه خوراکی زیاد میبره تا اگه یه موقع بچه های دیگه هم خواستن بهشون بده.خلاصه نی نی ها میوه رو خوردن و مامانا هم از اینکه پسرم انقدرقلب مهربون داره تعریف کردن و همه میگفتن حتما شما و همسرتون رابطه خوبی با هم دارید که این بچه مهربونی رو یاد گرفته تا اینجای ماجرا همه چیز خوب بود تا اینکه توی رختکن یه دفعه پسر خوشگلم دست دوستش چوپ ش...
25 مهر 1394

خوابیدن رو آب

امروز تو کلاس شنا آقا پسرم توجه همه رو به خودش جلب کرد و رو آب میخوابید و همه مامانا بهش خیره شده بودن و براش دست میزدن . امیرعلی هم انگار فهمیده بودکه الان تو مرکز توجه و دید قرار داره دستاشو میذاشت رو شکمش بالا و پایین میبرد و میذاشت دمه گوشش خلاصه کلی حرکات آتروباتیک انجام داد و خاله نسترن میگفت امروز امیرعلی معرکه گرفته .مامانای جدید از مامان مونا میپرسیدن ترم چندوشه مامان مونا هم که انگار شما تو المپیک مدال اووردی با پز و ذوق و افتخار میگفت جلسه دوم از ترم دوم و همه با تعجب میگفتن نه...........چی کار کنم مامانم دیگه ذوق کرده بودم .امیدوارم واقعا تو همه مراحل زندگیت من و بابا روخوشحال کنی.
30 خرداد 1394

روزخوب کلاس

امروز تو کلاس شنا خیلی خوش گذشت به خاطر اینکه بالاخره مامان مونا موفق شد بازو بند شناتو به دستات ببنده تا بتونی بدون کمک من رو آب وایستی بعدم که انگار خودتم متوجه تغییر حال و احوال خودت شده باشی داوطلبانه رفتی رو تویوپ که خیلی ازش میترسیدی نشستی .نسترن جون میگفت خوبه داری خودتو کم کم با کلاس وفق میدی البته کلا علاقه شما فقط وفقط لب استخر نشستن و پریدن تو آبه .ولی برای امروز خیلی خوب بود من که کلی خوشحال شدم . خاله نسترن هم جایزه بهت یه شکلات صبحانه داد که ماشالا تو یه چشم بهم زدن خوردیش . ...
13 اسفند 1393

روز اول کلاس

امروز جلسه اول کلاس شنا بود صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و آماده شدیم تا بریم کلاس چون روز اول بود بابا محمد رسوندمون دم استخر .از اونجایی که تو پسر گل خیلی اجتماعی هستی تا از در رفتیم تو شروع کردی خوشحالی کردن و به همه هم میخندیدی کلی هم پسر خوبی بودی و همکاری کردی تا لباس هامونو عوض کردیدم و با هم رفتیم تو استخر . تو عاشق آب و آب بازی هستی با دیدن اون همه آب کلی ذوق کردی و از خوشحالی جیغ میزدی .مادرای دیگه فکر میکردن تو از یه سانس دیگه اومدی تو این کلاس باورشون نمیشد جلسه اولته .خیلی خوش گذشت کلی خاله نسترن شعر خوند و باهاتون بازی کرد .البته امیرعلی همه مامانا بچه هاشون رو از بچه های دیگه خوشگل تر و سرتر میدونن ولی بی اغراق و بدون تعصب ما...
2 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد