مهمان گل خانه ما
این روزها دارم به این فکر میکنم که تو پسرگلم مهمانی در خانه ام هستی و روزی از کنارم میری.
روزها با سرعت عجیبی میگذرد و تو به زودی از من جدا میشی .
به خودم میگم : کدوم مهمتره ؟ نظم خونه یا اینکه تو به خوبی از من یاد کنی ؟
کدوم مهمتره ؟خونه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت تو ؟
چون میدونم تو مهمان خانه منی پس اولویتم رو تغییر میدم و بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و توست.
شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام و طبعآ مجموعه کمی از قوانین مهم رو انتخاب میکنم و خودم رو ملزم به اجرای اونها میدونم و مابقی چیزها رو بدون هیچ قید و شرطی رها میکنم.
از عصبی شدن وداد و فریاد زدن کم میکنم تا به آرامش برسم .از وسواس هام میگذرم و به خانه ای راضی میشم که مقداری بهم ریخته و نامنطم است و کمی شلختگی هم توش به چشم میخوره.
اما................
فرزندی رو تحویل میگیرم که آرامش داره و از من و خشم هایم ناله نمیکنه و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم باشه.
چون میدونم ..............
تو مهمان زودگذر خانه منی.
کودک عزیزم امیدوارم مهمانی خونه من زیباترین مهمانی زندگیت باشه.