تولد بابا محمد
امروز تولد بابا محمد بود از صبح که با هم از خواب بیدار شدیم من یه خورده خونه رو جمع و جور کردم ولی چون دو هفته درگیر سرماخوردگی بودیم خیلی جون کار کردن نداشتم تو هم به خاطر مریضیت همش بهانه گیری میکردی .لباس پوشیدیم و باهم رفتیم اول دو تا عطرخوشبو یکی از طرف تو و یکی هم از طرف من برای بابامحمد خریدیم بعد هم رفتیم قنادی ناتالی یه کیک هم خریدیم و برگشتیم خونه منتظر شدیم تا عصر بشه و بابایی بیاد تا کادوهامونو بهش بدیم ولی نمیدونم چرا بابایی مثل هرسال خیلی ذوق نکرد شاید به خاطر بهم خوردن جو خونه به خاطر مریض بودن من و تو بوده خلاصه هر چی که بود به من خیلی برخورد .بعد از شامم مامان فرخ و باباعباس و دایی و خاله هم به خاطر تولد بابامحمد اومدن خونمون و زحمت کشیده بودن براش کادو خریده بودن .
امیدوارم سالیان سال سایه بابامحمد سرحال و سلامت بالای سر من و تو باشه وجود بابامحمد برای من و تو باعث دلگرمی و آرامشه .