اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

آرایشگاه

1393/11/18 17:52
نویسنده : ماماني
159 بازدید
اشتراک گذاری

شما پسر گل رو همیشه بابا محمد میبرد آرایشگاه پیش آقا رضا . آقا رضا هم چون بابا محمد مشتری قدیمیش بود کلی برای کوتاه کردن موهات وقت میذاشت و باهات بازی میکرد و تو هم اصلا گریه نمیکردی و من وبابا محمدم خوشحال از اینکه تو آرایشگاه باهات مشکل نداریم و همیشه پزت روبه چند تا از مامانای فامیل که آرایشگاه بردن بچه هاشون براشون دردسر بود میدادیم خلاصه متآسفانه آقا رضا مریض شده و دیگه سرکار نمیره .

تصمیم گرفتیم ببریمت آرایشگاه مخصوص کودکان که اونجا هم مثل آقا رضا باهات بازی کنن تا هم موهات مرتب بشه هم بهت خوش بگذره .بابا محمد به خاطر مشغله کاری برای اولین بار منو تو کارایی که همیشه دو نفری انجام میدیم تنها گداشت .اول که وارد محیط آرایشکاه شدیم من که جا خوردم اصلا تصور نمیکردم که با این همه تبلیغ و تعریف و تمجدید آرایشگاه انقدر معمولی باشه همه اسباب بازیها یه ایرادی داشتن یکی باتری نداشت یکیش ماشین بود ولی چرخ نداشت خلاصه .............

آقای آرایشگر به قول خودشون عمو اومد و چند تا حرکت مصنوعی و خشک دراورد که تو حتی لبخندم نزدی چه برسه به خنده .تا اومد موهاتو شونه بزنه تو شروع کردی به گریه کردن اینم از شانس بد من بود کلی برات دست زدم و شعر خوندم فایده نداشت که نداشت بعدم چون به چند نفر وقت داده بودن گفت باید به زور موهاشو کوتاه کنیم خلاصه من دو تا دستاتو گرفته بودم و یه عمو و خاله دیگه هم باز به گفته خودشون سرتو به زور نگه داشتن و موهاتو کوتاه کردن انقدر عصبی شدی و گریه کردی که اشک منم دراومد فقط تعجب میکنم که چرا گذاشتم به زور موهاتو کوتاه کنن بعداخیلی از این کارم پشیمون شدم.من که فرق آرایشگاه تخصصی کودک رو با یه آرایشگاه معمولی نفهمیدم .

قرار بود امروز برای هر دومون یه روز خوب باشه بهمون خوش بگذره ولی متاسفانه امروز یه روز خیلی خیلی بد برای هردومون بود . موهات خیلی خوشگل شد ولی ............

امیدوارم آقا رضا هرچه سریعتر حالش خوب بشه و بیاد سرکار .


این عکس مال قبل از شروع کار هست.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد