اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نبض زندگي

آتلیه عکاسی

1394/8/29 22:54
نویسنده : ماماني
131 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ساعت 6 بعدازظهر وقت آتلیه داشتیم تا برای دومین سال تولد پسرم عکس بندازیم روزی که مامان مونا زنگ زد وقت بگیره خانم منشی تاکید اساسی داشت که چون سره ما خیلی شلوغه شما حتما حتما راس ساعت اینجا باشید خلاصه ما هم به احترام حرف ایشون سر ساعت آتلیه بودیم که خانم فتو یک ساعت دیر اومدن و مشتری هم اونجا نبود خلاصه پسر ما یک ساعت اونجا بازی کرد و محیط کاملا براش یکنواخت و خسته کننده شد تا بالاخره خانم فتو از راه رسیدن و با یه کلمه ببخشید شروع به کار کردن که پسر گل من فقط سه تا عکس اول رو همکاری کرد بعد دیگه خسته شد و تحت هیچ شرایطی حاضر به ایستادن جلوی دوربین نبود . مامان مونا به خاطر تاخیر این خانوم اعتراض کرد که  وقت ما گرفته شد فقط یه کلمه شنید ببخشید.خلاصه مامان مونا خیلی ناراحت شد ولی بحث کردن یه وقتایی با بعضی از آدما فقط وقت تلف کردنه چون واقعا فایده نداره .

از آتلیه که اومدیم بیرون چشم آقا پسر ما افتاد به سوپر مارکت و رفت داخل دو تا چیپس تو یه دست و دو تا پفکم تو یه دست دیگش بود و خوشحال با بابامحمد اومد بیرون.بعدم چون نزدیک خونه عزیز فریده بودیم زنگ زدیم با عزیز شام رفتیم رستوران کارنو .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد