منو ببخش پسرم
كاش اين عادتت ترك بشه كه واقعا مامان رو اذييت ميكنه،
هميشه هر وقت مهمون داريم و ميخوان برگردن داستان گريه و زاري داريم،
تا پارسال كه ميبرديم قايمت ميكرديم و تا مهمونا برن بعد ميومدي از اطاق بيرون كلي گريه ميكردي فقط حسنش تو اين بود مهمونامون ناراحت نميشدن ، هر چي هم ميگفتم اميرعلي اول و آخر گريه ميكنه پس بذاريد قشنگ خداحافظي كنه ولي هيچكس مخصوصا بابا محمد گوش نميداد، كم كم عادت كردي كه درست و حسابي و بدون گريه خداحافظي كني ، ولي باز يه خط در ميون قولت يادت ميره و مامان رو ناراحت ميكني،
مخصوصا كه الان هر هفته ميريم كيلان از صبح جمعه عزا داري براي بعدازظهر كه ميخوايم برگرديم ساعت به ساعت مياي از من ميپرسي شب ميريم ؟ بعد از ناهار ميريم؟ همه با هم برميگرديم ؟ انقدر سوال ميكني تا من كلافه ميشم و از كوره در ميرم ،
ببخشيد اينهفته ديگه زيادي كنترلم رو از دست دادم و متاسفانه توي جمع بدجوري دعوات كردم انقدر به خودم فشار عصبي وارد شد كه تا صبح از قلب درد و اسپاسم عضلاتم نتونستم بخوابم ، از صبحم كه بيدار شدم حالم خوش نيست،
ديشب قبل از خواب كلي ماچت كردم و ازت معذرت خواهي كردم حتي وقتي تو بغلم بودي گريه كردم كه اشكام رو پاك كردي گفتي مامان غصه نخور من ناراحت نشدم،
الهي فداي اون قلب مهربون و رئوفت بشم، ببخش مامان امروز خيلي اشتباه كردم، بهت قول ميدم خوددار تر باشم و صبرم رو زياد كنم،
دوستت دارم نفس مامان