نقش بازيگري
تازگي ها هر فيلمي رو ميبيني سريع ميري تو قالب اون نقش ،
امروز براي بار هزار و اندي دفعه بابا نشسته بود و فيلم مختار رو ميديد و حسابي جنگ و جدال بود كه شما هم رفتي تو نقش مختار رو سوار بر اسب و تيركمون به دست وارد ميدون جنگ شدي دو ساعت تموم من و بابا رو كشتي و دوباره زنده كردي و باز كشتي ،
يكماه پيشم سريال بوعلي سينا رو ميديدي كه كار هر روزت شده بود خودت رو مثلا شبيه بوعلي سينا بكني، جا نماز رو به عنوان عمامه رو سرت ميذاشتي و سوار اسبت ميشدي و كيف لوازم پزشگيت رو دستت ميگرفتي و به من ميگفتي سلام بانو من براي طبابت آمده ام ، روزي چند تا ليوان چايي هم به عنوان دمنوش به خورد من ميدادي تا درمان بشم،
عاشقتم ، بامزه مامان ، من ضعف ميكنم براي اين كارات ،
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی