بهشت مامان مونا
روزي هزار بار خدا رو شكر ميكنم كه خارج از شهر تونستيم براي خودمون يه ويلا داشته باشيم تا آخر هفته ها يه هوايي عوض كنيم و از هياهوي شهر دور باشيم،
اينهفته مامان مونا با مريم هماهنگ كرده بود تا با هم بريم ويلا و كمك مامان مونا يه تميزكاري اساسي كنيم ، بابا محمدم گفت كه به عزيز زنگ بزنم اگر خواست باهامون بياد ، ديگه قرار شد پنج شنبه كه ميبرمت كلاس عزيزم بياد اونجا و با هم ناهار بخوريم و بريم خونه تا بابا محمد كه از ختم اومد و مريمم از خونه حالا ليلا اومد بريم كيلان، شب ساعت ٧ از تهران راه افتاديم و شامم رستوران ريحون خورديم و بعدم رسيديم ويلا،
واقعا ديدن ستاره ها تو آسمون و هواي تميز كيلان يه آرامش عجيبي به مامان مونا ميده وقتي اونجام فكرم راحته ، خوابم راحته ، كلا همه چي خوبه ،
جمعه صبح مامان مونا و مريم افتادن به تميزكاري و شما هم كه كلي با جارو برامون گيتار زدي و آهنگ خوندي و بعد از ناهارم با بابامحمد و عزيز رفتي پياده روي، تا شب كار مامان و مريم طول كشيد شام خورديم و برگشتيم تهران،
واقعا مامان مونا وقتي ميخواد برگرده دلش ميگيره ، عجيب به ويلا و كيلان وابسته شدم ،
انشالله هميشه همينطور شهر كيلان و ويلامون براي مامان مونا انرژي مثبت داشته باشه،