آخر هفته خوب پسرم

اينفهته به خاطر اينكه مامان مونا حالش خيلي بد بود نتونستيم بريم كيلان ترسيديم اونجا حال مامان بدتر بشه و دسترسي به دكتر و بيمارستانم نداشتيم

پنج شنبه كه صبح از خواب بيدار شدي ذوق و شوق اينو داشتي كه ناهار بخوريم و بريم كيلان

تا بعدازظهرم صبر كردي ديگه باورت شد كيلاني در كار نيست و حسابي هم حوصلت سر رفته بود بهانه خونه مامان فرخ رو گرفتي ديگه بابا گفت بذار ببرمش

تا بهت گفتم ميخواي بابا ببرتت خونه مامان فرخ سريع آماده شدي و لباس تو خونه براي خودت برداشتي مسواك و خميردندون و سجاده نماز مامان رو ( اينم از وسايل جديدت شده كه يكهفتس با خودت ميبري مهد ) برداشتي و گفتي من ميرم شبم بغل مامان فرخ ميخوابم

تو پله ها هم عمر علي رو ديده بودي ازت پرسيده بود مامان مونات كجاس؟ گفته بودي دل درد داره بابام ميخواد ببرش بيمارستان منم اومدم اينجا بخوابم ، فداي حرف زدنت بشم

خلاصه شب رو موندي و ديروزم هي زنگ ميزدي كه دنبالم نيا خونه استراحت كن

ديگه ديروز بعدازظهر من و بابا هم اومدين خونه مامان فرخ

خاله شيما انقدر باهات بازي كرده بود ديگه بنده خدا نا نداشت ، تو حمومم انقدر بابا عباس رو ليف زده بودي بنده خدا فكر كنم يه لايه از پوستش برداشته شده بود 😂😂 از صبحم خورده فرمايش براي مامان فرخ داشتي، ناهار گفته بودي برام سبزي پلو با ماهي درست كن ، بعدم گفته بودي انار دون كرده ميخوام ، بعدم سفارش شله زرد داده بودي براي شامم گفته بودي زرشك پلو با مرغ ميخوام، كيك پفي هم كه روتين هميشه ميخواي،

داستان كيك پفي اينه كه مامان فرخ خودش تو فر كيك ميپزه ، مواد رو كه ميذاره تو فر چون پف ميكنه مياد بالا تو بهش ميگي كيك پفي😂😂

خلاصه مامان فرخم همه رو درست كرده بود از صبح تو آشپزخونه بوده 😂😂

ماشالله هزار ماشالله شما هم همه رو با اشتهاي تمام ميل كردي تازه شبم كه ميخواستيم بيايم استعلام گرفتي كه از همه اونايي كه خوردي مامان فرخ ظرف كرده باشه تا خونه هم بياري

اميرعلي ، مامان فرخ خيلي پادرد شديد داره ولي هيچوقت هيچوقت شكايت نكرده و به خواسته هيچكدوم از ماها نه نميگه

تازه با همين شرايط بود جسمانيش هفته اي دو بارم ميره خونه خاله سوري و خاله مهين ( خاله هاي مامان مونا) از اونا هم كه مريض هستن نگهداري ميكنه

خدا بهش توان و انرژي بده