حاج آقا اميرعلي
اين روزا عجيب دلت ميخواد مثل حاج آقاي مسجد باشي😂😂😂😂
وقتي ميريم خونه بابا عباس موقع اذان ژاكت بابا عباس رو ميپوشي و به مامان فرخ هم ميگي با شال برات عمامه درست كنه و مجبورشون ميكني تو پيشنماز بشي و اونا هم پستت نماز بخونن
خلاصه امشب بعد از نماز رفتي روي صندلي نشستي و مثلا رفتي بالا منبر و شروع كردي به سخنراني
اول به همه ما گفتي صلوات بعد از اينكه ما صلوات فرستاديم روتو كردي به من گفتي خانوم عزيز خدا گفته بچه ها نبايد مشق بنويسن 😂😂😂😂آخه كشمكش اين روزاي من و تو لوحه نويسي هست از من اصرار و از تو انكار، بعد من گفتم حاج آقا من سوال دارم ، يه پسر دارم كه به حرفم گوش نميده به نظر شما بايد چي كار كنم؟ تو هم گفتي خانوم لطفا ساكت بذار بچه بازي كنه 😂😂😂
تو كلاس ، الهام جون بهتون گفته هر كي مشق ننويسه بايد از كلاس بره بيرون ، تا الهام جون دفترت رو بهت داده تو هم گفتي الهام جون منكه مشق نمينويسم خداحافظ دارم از كلاس ميرم بيرون
امروز صبحم به من اصرار ميكردي كه قمقمت رو ببري مهدكودك بهت گفتم براي چي ميخواي ببري تو مهد كه آبسردكن هست به من ميگي ببرم وقتي الهام جون از كلاس بيرونم كرد برم يا قمقمم آب بازي كنم
يعني عاشقتم كه كلا تنبيه و محروميت برات معني نداره😂😂😂😂
واقعا من يكي مستأصل موندم كه با تو چي كار كنم؟ هم از كارات خندم ميگيره هم حرصم ميگيره،
دوستت دارم قند و نبات خونه 😘😘😘😘