اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

جايزه امروز تو

1398/7/7 11:44
نویسنده : ماماني
123 بازدید
اشتراک گذاری

چند هفته پيش كه سورنا اومده بود ويلا ، مامان و باباش براش كلاه خريده بودن و شما هم ميگفتي منم ميخوام

مامان مونا برات توضيح داد كه قرار نيست هر كي هر چي داره تو هم داشته باشي ، يه چيزايي تو داري و بقيه ندارن يه چيزايي رو هم بقيه دارن تو نداري

خلاصه سه روز گفتي كلاه ميخوام و مامان شديد مخالفت ميكرد براي اينكه بايد ياد بگيري حسادت خوب نيست

خلاصه تا ديروز كه تو كلاس پيانو خيلي عالي بودي و تقريبا نصف آهنگ گل مريم رو زده بودي

خانوم محمدي جلوي تو به بابا گفته بود آقاي فارسي براش جايزه بخريد و شما هم سريع گفته بودي كلاه ميخوام و بابا هم بدون هماهنگي با مامان بعد از كلاس برده بودت خيابون گمرك و يه كلاه برات خريده بود

بعد از اينكه خريدت رو كرده بودي موقع برگشت به خونه به بابا گفته بودي كلاه رو بذاريم تو ماشين مامان نبينه دعوا ميكنه

بابا هم گفته بود زنگ بزن به مامان بگو چون پيانو خوب زدي بابا جايزه كلاه خريده

خلاصه وقتي خونه زنگ زدي و گفتي مامان از اينكه انقدر قشنگ حرف زدي و پيانو هم خوب زدي بهت گفت اشكال نداره بيارش خونه منم ببينم

ولي موقع خواب كه تو بغلم بودي دوباره برات توضيح دادم كه نبايد هر كي هر چي داره تو هم بخواي ولي خوب هنوز براي درك اين حرف ها خيلي كوچيك هستي اما مامان مدام بهت ميگه تا ملكه ذهنت بشه

از دست بابا كه رو حرف من حرف زده بود اول ناراحت شدم ولي چون هم صبر كرده بود براي داشتن كلاه و در ازاي كار خوبت جايزه گرفته بودي ديگه منم راضي شدم

مباركت باشه پسرم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد