يه شب مردونه
امروز مامان عروسي دوستش دعوت داشت و چون مسير طولاني بود و شما هم فردا صبحش كلاس گفتار درماني داشتي با بابا محمد تصميم گرفتيم كه مامان تنها با دايي محمدامين بره عروسي .شما پسر گلم كلي با بابا محمد خوش گذرونده بودي.بعد از خوردن ناهار كه خوابيده بودي و بعدم كه بيدار شده بودي اول ميوه مورد علاقت هندوانه رو خورده بودي و كارتن تماشا كرده بودي و بعدم كه با بابا محمد رفته بودي رستوران و پياده روي.اميرعلي تو بهترين باباي دنيا رو داري،
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی