اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نبض زندگي

مهدکودک

1394/10/23 10:14
نویسنده : ماماني
131 بازدید
اشتراک گذاری

پسرقشنگم چون حرف زدنش تقریبا دیر شده بودمامان مونا و بابا محمد تصمیم گرفتن با چند مرکز گفتار درمانی مشورت کنن که همه بهمون رفتن به مهدکودک رو پیشنهاد دادن . خلاصه مامان مونا شروع کرد به تحقیق در مورد مهدکودک خوب که نتیجه این شد پسرمونو مهدکودک یاس ثبت نام کنیم .هفته اول بدترین روزا بود کلی گریه میکردی و نمیرفتی . دیگه جوری شده بود که هروقت از خونه میخواستیم بریم بیرون فکر میکردی میخوایم بریم مهدکودک و تو لباس پوشیدن مقاومت میکردی و گریه میکردی .

هفته دوم مدل نرفتن به مهدکودک رو عوض کردی یعنی خودتو به خواب میزدی که نری .

هفته سوم هر چیزی که مربوط به مهدکودک میشد مثل کیف کوله و لباسات و کفشات رو میبردی مینداختی تو سطل زباله .هر کسی هم ازت سوال میکرد مهدکودک خوبه ؟یا سرش داد میزدی یا دستتو میذاشتی روی دهنش ولی تا میگفتیم استخر خوبه ؟سریع میگفتی آره.

خلاصه هر هفته برای مهد کودک نرفتن یه فیلمی بازی کردی تا آخرسر با استقامت من و بابا و زحمات مهتاب جون و پرسنل مهربون مهدکودک از اونجا خوشت اومد وبه رفتن اونجا اشتیاق نشون دادی .

تمام این تلاشها فقط برای این بود که وقتی با بچه ها هستی کمکی بشه برای شروع حرف زدنت .

پسرم خدا نگهدارت باشه محبت

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد