دندانپزشكي
امروز وقت دندانپزشكي داشتي و چند هفته پيش كه بردمت دكتر بعد از عكس از كل دندونات دكتر گفت ٧ تا از دندونات مابينشون پوسيدگي دارن و حتما بايد ترميم بشه،
اولش كلي با ذوق و شوق رفتي نشستي رو صندلي و كلي هم براي خانم دكتر زبون ريختي ، موقع تزريقم خيلي آروم و آقا نشستي ولي بعد كه خانم دكتر ميخواست كارت رو شروع كنه كلي ترسيده بودي و يه لگد محكمم به شكم خانم دكتر زدي كه حالا خدا شكر خانم دكتر خيلي صبور و مهربون بود، خلاصه همكاري نميكردي تا ديگه خانم دكتر گفت بايد ببريد بيمارستان تا با بيهوشي دندوناش رو درست كنن، ديگه با كلي قربون صدقه و خواهش و تمنا راضي شدي بشيني ولي الهي بميرم برات از ترس ميلرزدي، قرار بود دو تا دندونت رو اونروز انجام بدن كه خانم دكتر ترسيد طولاني بشه و يه موقع وسط كار دوباره مقاومت كني بنابراين يه دندونت رو عصب كشي كردي،
ببخشيد پسرم امروز خيلي ترسيدي و اذييت شدي ولي واقعا چاره اي نبود و بايد دندونت درست ميشد.
الهي هميشه شاد و سلامت باشي ، عشق كوچولوي مامان و بابا