اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

كلك مامان

1399/5/27 22:37
نویسنده : ماماني
57 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح كلكي به مامان زدي ناگفتني،

صبح كه از خواب بيدار شدي بهت گفتم پسرم صبحانت رو بخور و بشينيم باهم مشقات رو بنويسيم، بعد از اينكه صبحانه رو خوردي گفتي مامان بيا يه خورده پليس بازي كنيم بعد مشق بنويسم، منم از همه جا بي خبر قبول كردم ،

گفتي من دزد ميشم تو پليس بشو داشتيم بهم تيراندازي ميكرديم كه گفتي تير به دستم بزن منم الكي تير زدم به دستت ، ديگه داستان شروع شد بهت گفتم بازي بسه بيا مشق بنويس كه گفتي تو به دست من تير زدي من ديگه نميتونم مشق بنويسم بايد برم بيمارستان بستري بشم بعدم رفتي تو اطاقت و گفتي مثلا اينجا بيمارستانه برام شربت آلبالو و هندوانه بيار خلاصه تا ساعت ٤ نقش مريض رو بازي كردي و از رو تخت پايين نيومدي تا بالاخره مامان راضيت كرد بشيني سر درس و مشقت ، دو صفحه از ١٥ صفحه لوحه اي كه خانم معلم داده بود نوشته بودي كه بابا محمد از راه رسيد و گفتي بابا بيا پليس بازي كنيم همينجور كه داشتيد تيراندازي ميكرديد من از ترس دوباره كلك زدن شما به بابا گفتم محمد تير بزن به پاش، خلاصه تا شب با زور و ضرب ١٠ صفحه از مشقات رو نوشتي،

دوستت دارم گل پسرم،

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد