اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نبض زندگي

آخر هفته

1398/10/20 22:58
نویسنده : ماماني
106 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز صبح خاله شيما اومد خونه ما كه تا ظهر پيشت باشه و بعدم باهاش رفتي كلاس، من و بابا هم صبح زود رفتيم براي تعويض پلاك و به نام زدن ماشين ،

مامان مونا پرايدش رو فروخت و پژو ٢٠٦ خريد البته دست بابا محمد درد نكنه بايد گفت بابا برام خريد، 

از كلاس كه برگشتي ، مامان و بابا هم رسيدن و با خاله ناهار خورديم و خاله رفت خونشون، 

ساعت ٦ عزيز اومد خونمون و همه با هم رفتيم خريد كرديم و رفتيم سمت كيلان، شام رو طبق معمول رستوران ريحون خورديم و رفتيم ويلا كه متوجه شديم آب تو لوله ها يخ زده و آب نداشتيم، شب رو با آب كشاورزي و آب استخر صبح كرديم و بابا هم به عمو مسعود زنگ زد گفت كه نيان، 

بعد از خوردن صبحانه و جمع و جور ميخواستيم برگرديم كه كلي بهانه گرفتي و گفتي بهم قول داده بودي آدم برفي بسازيم،

خلاصه لباس پوشيديم و رفتيم روي تپه هاي پشت خونه آدم برفي درست كرديم و بعد برگشتيم ويلا و جمع و جور كرديم كه برگرديم،

ناهار رو همون رستوران ريحون خورديم و تو راه برگشت بابا گفت زنگ ميزنم اگه عمو مسعود هست بريم خونه عزيز و اونا هم بيان ، كه عمو هم گفت خونه هستن، ديگه رفتيم خونه عزيز و عمو و زنعمو و سورنا هم اومدن، يه كم با سورنا بازي كردي و شام خورديم و برگشتيم،

اينم از آخر هفته ما، 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد