آخر هفته
ديروز صبح خاله شيما اومد خونه ما كه تا ظهر پيشت باشه و بعدم باهاش رفتي كلاس، من و بابا هم صبح زود رفتيم براي تعويض پلاك و به نام زدن ماشين ،
مامان مونا پرايدش رو فروخت و پژو ٢٠٦ خريد البته دست بابا محمد درد نكنه بايد گفت بابا برام خريد،
از كلاس كه برگشتي ، مامان و بابا هم رسيدن و با خاله ناهار خورديم و خاله رفت خونشون،
ساعت ٦ عزيز اومد خونمون و همه با هم رفتيم خريد كرديم و رفتيم سمت كيلان، شام رو طبق معمول رستوران ريحون خورديم و رفتيم ويلا كه متوجه شديم آب تو لوله ها يخ زده و آب نداشتيم، شب رو با آب كشاورزي و آب استخر صبح كرديم و بابا هم به عمو مسعود زنگ زد گفت كه نيان،
بعد از خوردن صبحانه و جمع و جور ميخواستيم برگرديم كه كلي بهانه گرفتي و گفتي بهم قول داده بودي آدم برفي بسازيم،
خلاصه لباس پوشيديم و رفتيم روي تپه هاي پشت خونه آدم برفي درست كرديم و بعد برگشتيم ويلا و جمع و جور كرديم كه برگرديم،
ناهار رو همون رستوران ريحون خورديم و تو راه برگشت بابا گفت زنگ ميزنم اگه عمو مسعود هست بريم خونه عزيز و اونا هم بيان ، كه عمو هم گفت خونه هستن، ديگه رفتيم خونه عزيز و عمو و زنعمو و سورنا هم اومدن، يه كم با سورنا بازي كردي و شام خورديم و برگشتيم،
اينم از آخر هفته ما،