اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نبض زندگي

بهشهر

1395/10/9 0:15
نویسنده : ماماني
161 بازدید
اشتراک گذاری

براي چند روز تعطيلي تصميم گرفتيم بريم بهشهر و تالاب ميانكاله.با عزيز فريده صبح راه افتاديم و بعد از ٤ ساعت رسيديم هتل .هتل خوب و تميز بود خارج از شهر بهشهر بود.براي شام ميخواستيم بريم داخل شهر بهشهر كه تو مسير خوابت برد.مامان مونا هر چي به عزيز و بابا محمد گفت كه من با اميرعلي تو ماشين ميشينم شما بريد شام بخوريد قبول نكردن و تا از ماشين پياده شديم از خواب بيدار شدي و كلي گريه كردي و اصلا تو رستوران نموندي .خلاصه غذا رو گرفتيم و تو ماشين خورديم و برگشتيم هتل.صبح بعد از خوردن صبحانه يه ماشين اومد دنبالمون و رفتيم تالاب ميانكاله.يه دشت بكر و دست نخورده و سرسبز و زيبا بود كه توش اسبهاي وحشي بودن البته سگ هم زياد بود.تالاب هم كه پر بود از مرغابي و فلامينگو و پرندگان ديگه.خوشبختانه وقتي به تالاب رسيديم ليدرمون كه اسمش محمد بود اصرار كرد كه شما بري بغلش و همونجا هم انگار جات خوب بود خوابت برد .وگرنه ميخواستي تو تالاب راه بري و كلي گلي ميشدي.براي ناهار تور جوجه كباب تهيه كرده بود كه خيلي هم خوشمزه نبود يعني اصلا قابل خوردن نبود .شما پسر گلم كه علاقه منذ به غذا دادن به سگ ها شده بودي و نمام جوجه من و عزيز فريده رو دادي سگها خوردن و كيف كردن.بعد از تالاب رفتيم كنار دريا كه يه كشتي بزرگ به گل نشسته بود رو ديديم كه اونجا هم دوباره يه دست گل البته به خاطر سهل انگار آقاي راننده به آب دادي.مامان مونا و بابا محمد ميخواستن با كشتي عكس بندازن براي همين از آقاي راننده خواهش كردن كه حواسش به شما باشه كه تو آب نري كه متاسفانه ابسون خيلي مسئوليت پذير نبودن و شما پريدي تو دريا و سر تا پا خيس شدي ولي خوب خوشبختانه از اونجايي كه مامان مونا عادت داره هميشه براي شما لباس داشته باشه همه لباساي خيس رو عوض كرديم و راه افتاديم سمت هتل كه درباره به خاطر ناشي بودن آقاي راننده تو ماسه گير كرديم و بعد از كلي معطلي اومدن كمكمون و از تو ماسه در اومديم و رفتيم هتل .شام رو هم تو رستوران هتل خورديم.روز بعد رفتيم سمت شهر گرگان.شهري كه مامان مونا توش درس خونده.اول رفتيم روستاي زيارت رو ديديم بعد هم رفتيم جنگل ناهارخوران بعد رفتيم دانشگاه مامان مونا و خونه دانشجوييش رو ديديم آخر سر هم رفتيم ناهار دل و جگر خورديم تو راه برگشتم كه رفتيم بندر تركمن رو ديديم و برگشتيم هتل شام خورديم و فردا صبح هم بعد از عكس انداختن به سمت تهران حركت كرديم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد