اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

سفر مادر و پسري

1398/3/20 9:31
نویسنده : ماماني
192 بازدید
اشتراک گذاری

مامان مونا و دوستهاي دبيرستانش تصميم گرفتن كه سه روز با هم برن شمال، اول مامان دودل بود كه پسرگلش رو ببره يا نبره ولي با وجود اصرارهاي زياد بابا محمد و مامان فرخ كه اميرعلي رو بذار پيش ما بمونه ، مامان مونا تصميم نهاييش رو گرفت و با قندعسلش راهي سفر شد

من و پسرم رفتيم تو ماشين خاله الهه ، مامان مونا تا حالا تو جاده رانندگي نكرده بود به قزوين كه رسيديم خاله الهه با زور مامان رو نشوند پشت فرمون و گفت بايد رانندگي جاده رو تجربه كني ، خلاصه از قزوين تا شفت مامان پشت فرمون نشست و ساعت ٦ رسيديم ويلاي پدر خاله الهه

خيلي جاي قشنگي بود دقيقا ويلا وسط قرار گرفته بود و دو ر تا دورش شالي برنج بود كه بوي برنج آدم رو مست ميكرد

جيگر طلاب مامان هم كه تو اين سه روز كلي بازي كرد و براي خاله هاش خوانندگي كرد و كلي دلبري كرد و آقا بود

واقعا مسافرت عالي اي بود و اولين تجربه سفر مادر و پسري بدون حضور بابا محمد بود و تجربه خوب و دلنشيني بود

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد