اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

رامسر

1395/7/25 17:48
نویسنده : ماماني
153 بازدید
اشتراک گذاری

براي اينكه يه آب و هوايي عوض كنيم سه نفري راهي رامسر شديم .صبح حركت كرديم و نزديكاي ظهر رسيديم سياه بيشه و اونجا دل و جگر و كتف خورديم و بعد دوباره راه رو ادامه داديم به سمت رامسر.واقعا مسير طولاني و خسته كننده بود.بعدازظهر بعد از تحويل گرفتن اطاق با هزار مكافات پسرمون خوابيد و شب رفتيم بيرون كه متاسفانه عزيز مامان و بابا خيلي بد حال شد و تب كرد.تمام داروخانه ها رو گشتيم تا سوسپانسيون استامينيفن پيدا كرديم حالا هميشه مامان مونا تو سفرها مجهز به دارو بود برعكس ايندفعه يادش رفته بود.خلاصه رسيديم هتل و خواستيم تو رستوران شام بخوريم كه اصلا پسرمون حالش خوب نبود و منصرف شديم .خلاصه شربتو داديم پسرمون و يه خورده شام خورد و خوابيد ولي خدا رو شكر صبح كه بيدار شد حالش بهتر بود بعد از خوردن صبحانه رفتيم روستاي سرولات رو ديديم كه خيلي سرسبز و خوش آب و هوا بود و رستوران خاله خاورم سبزي پلو با ماهي عالي خورديم.شبم رفتيم كنار ساحل پياده روي كرديم و پسرمون هم اسكوتر بازي كرد.هتل رامسر دو قسمت شده بود هتل قديم و هتل جديد كه ما تو قسمت هتل جديد اقامت داشتيم يه روز صبحم رفتيم هتل قديم رو ديديم كه لابي خيلي خوشگلي داشت.محوطه هتل هم عالي بود مجتمع هاي سنگي قشنگي داشت.مثل همه سفرهامون اين سفر هم خوب و عالي بود.خدا رو هزاران مرتبه شكر

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد