اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نبض زندگي

سفر دل

1394/4/11 16:25
نویسنده : ماماني
198 بازدید
اشتراک گذاری

به خاطر نذری که مامان مونا داشت تصمیم گرفتیم بریم مشهد مقدس پابوس امام رضا .صبح پنج شنبه رفتیم فرودگاه و ساعت 9 صبح سوار هواپیما شدیم که نمیدونم چرا پسرم یه عالمه گریه گرد تا خوابش برد . امیرعلی خوابید و نوبت بابا محمد شد که از هواپیما میترسه  با چند تا تکون های شدید هواپیما که از حق نگذریم مامان مونا هم کلی ترسیده بود ولی رو نمیکرد رسیدیم مشهد و به سمت هتل درویشی رفتیم . بعداز تحویل گرفتن اطاق و حمام کردن و نهارخوردن استراحت کردیم که برای اذان مغرب بریم حرم از خواب که بیدار شدیم وای خدای من امیرعلی تب کرده بود .پیاده راه افتادیم برای پیدا کردن داروخانه و گرفتن شربت استامینوفن . خلاصه با کلی عذاب رسیدیم حرم که امیرعلی بی قرار بیقرار شد و گریه میکرد سریع برگشتیم هتل و تا صبح امیرعلی رو پاشویه دادم تا یه کم بهتر شد. جمعه تا شب تو هتل بودیم و برای شام رفتیم طرقبه یه غذای خیلی خوشمزه ( شیشلیک مشهد ) خوردیم ولی موقع برگشت به هتل خیلی اذیت شدیم چون ایران تو بازی والیبال از آمریکا برده بود مردم برای شادی کردن اومده بودن تو خیابونها همین کار باعث ترافیک شده بود خلاصه رسیدیم هتل و با کلی کلنجار رفتن و کش مکش پسرم ساعت 2 بامداد خوابید و مامان مونا رفت حرم و یه دل سیر زیارت کرد . نمیتونم بگم مسافرت خوبی بود یا بد ولی واقعا مریض شدن پسرم خیلی مامان مونا و بابا محمد رو اذیت کرد ولی خدا رو شکر که تونستیم نذرمونو ادا کنیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد