اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

نبض زندگي

چند روز با مامان فرخ و باباعباس

1398/10/2 13:46
نویسنده : ماماني
67 بازدید
اشتراک گذاری

مامان مونا براي اينكه تو كاهش وزنش موفق بشه تصميم گرفت تو معدش بالون بذاره

سه شنبه ظهر وقت داشتم و قرار شد بابا عباس از مهد كودك ببرتت خونشون و شب اونجا بموني

خلاصه مامان سه شنبه و چهارشنبه خيلي بدي رو گذروند و چهارشنبه شب اومدم خونه مامان فرخ پيشت كه چون توی دستم آنژوكت بود كلي ناراحت شدي و مدام تو بغلم بودي آخر شب با خاله شيما برگشتيم خونه و خاله پنج شنبه صبح بيدار شد و بهت صبحانه داد و ناهارت رو زود درست كرد تا قبل از كلاس بخوري و با بابا محمد بري كلاس

از كلاس كه برگشتي دوباره مامان فرخ و بابا عباس اومدن دنبالت بردنت خونه خودشون و مامان و بابا هم خونه موندن

ديگه جمعه شب واقعا دلم تنگ شده بود و دلم ميخواست بغلم بخوابي با بابا محمد اومدم پيشت ولي باز موقع خواب رفتي پيش مامان فرخ و بابا عباس

شنبه شب يلدا بود ، مامان فرخ و بابا عباس از صبح مشغول تهيه و تدارك يلدا بودن و مامان مونا هم بي حال و بي رمق افتاده بود

بابا عباس حمومت كرد ، خاله شيما لباس يلدات رو تنت كرد ، دايي برات بادكنك و كيك هندوانه گرفته بود و مامان فرخم هم يه سفره يلدا خوشگل چيد و شامم سبزي پلو با ماهي درست كرد و زندايي مينا و اميروالا و اميرسامانم اومدن و كلي بهت خوش گذشت

كادوهاي خوشگلم كه گرفتي،

انشالله تن همشون سلامت باشه و هميشه با هم خوش و خوشحال باشيم

واقعا تو اين چند روز مامان فرخ و بابا عباس خيلي كمك حال مامان مونا بودن ، هم خيال مامان از بابت تو راحت بود هم به تو هم خيلي خوش گذشت

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد