طبل زن كوچولوي ما
محرم هم اومد، مامان و بابا خيلي از اينكه بريم تو خيابون و دسته هاي سينه زني ببينيم خوششون نمياد براي اينكه يه سري از آدم ها اين دسته هاي سينه زني و ديدنشون براشون حكم سرگرمي داره و اصلا آداب عزاداري رو رعايت نميكنن
ولي خوب تو مهدكودك براي شما داستان ده روز اول محرم رو تعريف كرده بودن و اتفاق هاي هر روزش رو هم با نقاشي به تصوير كشيده بودن تو همين تعريف ها دسته سينه زني و طبل زدن و زنجير زدن رو هم بود
خلاصه از مامان خواستي تا طبل و زنجير برات بخرم و مامانم كه گوش به فرمان اماور شماس
با هم رفتيم خيابون بهارستان و طبل و زنجير خريديم اول طبل خيلي بزرگ ميخواستي و آقاي فروشنده كه يه پسر جوان و مؤدب بود خيلي ماهرانه شما رو از خريد طبل بزرگ منصرف كرد
از بهارستان تا خيابون پيروزي تو ماشين طبل زدي و مامانم متعجب از خودش كه چرا سرش درد نميگيره
با همون طبل و زنجير رفتيم كلاس كه كودك درون آقاي بني اسد و بدرزاده فعال شد و يه دسته سينه زني سه نفره راه انداختيم 😂😂😂😂 آقاي بني اسد مداحي كرد و آقاي بدرزاده طبل زد و شما هم زنجير
شب با بابا محمد رفتيم خيابون تركمن و هيّئت آل ياسين ، شما ها هم طبل به گردن و زنجير به دست رفتي تو دسته سينه زني و اصرار داشتي با طبل زنا و دوقول زنا باشي ، من اول مخالفت كردم چون گفتم ممكنه صداي طبل زدنت ريتم بقيه رو بهم بزنه كه مداح هيّئت اومد و گفت خانوم كاريش نداشته باش انقدر صدا اينجا زياده كه صداي طبل اين بچه شنيده نميشه
خلاصه با دسته سينه زني راه افتادي و طبل زدي ، نميدونم يه دفعه يه لرز بدي تو تن مامان مونا افتاد و بعدم كه اشكام بي اختيار ميومدن ، الهي امام حسين حمايت كننده هر سه نفرمون باشه
عاشورا و تاسوعا هم رفتيم كيلان، واي بعد از مدت ها مامان عزاداري واقعي ديد ، همه بي آلايش ، همه سياه پوش واقعي ، مراسم سنتي مثل نخل بردن تو زيارتگاه، خيلي عالي بود،
اميدوارم همه چي همون چيزي بشه كه مامان مونا دلش ميخواد و اميدوارم هر سه نفرمون آرامش داشته باشيم