اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نبض زندگي

خدايا صبر بده

1397/12/3 11:27
نویسنده : ماماني
175 بازدید
اشتراک گذاری

امروز براي نهار به عمه مريم و عزيز فريده و عمو مسعود و مادرجون تاجي و خاله مريم گفتيم بيان پيشمون

البته دو روز مونده بود به تولد بابا محمد ولي عمومسعود براي بابا كيك گرفت و اوورد ولي فشفشه يادش رفته بود بخره و شما هم كلي بهانه گرفتي و عصبي شدي

بعد از فوت كردن شمع و رقص چاقو كه براي بريدن كيك كردي . من رفتم تو آشپزخونه مشغول ريختن چايي و گذاشتن كيك تو بشقاب ها بودم كه يه دفعه صداي سر سورنا كه خورد زمين اومد و بند دل مامان پاره شد

اول فكر كردم كه تو هولش دادي و خورده زمين با عصبانيت اومدم سمتت كه ببرمت تو اطاق كه عمه اومد واسطه شد و بهم گفت كه تو هولش ندادي خودش افتاد

ولي تمام رگاي عصبم تند تند ميزد. سرم داغ شده بود

الهي بميرم برات كه يه موقع هايي كنترلم رو از دست ميدم و سرت داد ميزنم.

ببخشيد پسرم باور كن تو تمام جون مني نفس مني ، پسرم تو كه داري بچگيت رو ميكني من خيلي بي طاقت و بي حوصله شدم

امشب كه تو بغلم خوابيده بودي و به صورت معصومت نگاه ميكردم با خودم عهد بستم كه ديگه هيچوقت هيچوقت كنترلم رو از دست ندادم و روح لطيفت رو آزار ندم

واقعا از ته دلم از خدا صبر خواستم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد